نیمه دوم رمضان 93
سلام دوستای گلم...چ خبرا؟حال و احوال دلتون چطوره؟
ایشالا تعطیلات خوبی رو پشت سر گذاشته باشین و ماه تون حسابی عسلی و سیرین بوده باشه دوستای خوبم..
بابت تاخیرم منو ببخشید..ایشالا با یه پست با انرژی جبران کنم نگاههای مهربونتون رو...بدون اتلاف وقت میریم سراغ روزهای گذشته و خاطرات گلپسری البته ب روایت تصویر و البته کمی هم روایتگری من..
پیشاپیش از نگاههای قشنگتون ممنون وسپاسگزارم..
(شبیهِ مجریهای تلویزیون شد..خخخخخ)
روزسیزدهم
صبح تنبلی کردیم خوابیدیم جلسه نرفتیم...بماند...بیکار و بیعار گشتیم تا شب...افطار رو خوردیم..و شب رفتیم پارک...
جو لیگ جهانی والیبال بچمونو گرفته...
قربان بره مامانش
نوش جونت مادرررررررررر
توپی که از شدت هیجانات گلپسر شِتُ و پِت میشود
وقتی میریم خونه و برق نداریم..
روزچهاردهم
صبح لالا..البته ساعت2:45 با شبکه 3 روخوانی میکردم ولی کلا امسال زدیم ب در تنبلی...
امشب شب ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) هست و قراره بریم جشن..
اول افطار..(پاستا تو فلفل دلمه ای)
بچمون نمیذاره بعکسیم...میبینی تروخدا..
بعدافطارمیریم جشن...آخ جووووووووووون
مبارکه
تو مراسم یه غرفه بود که بچه ها نقاشی میکشیدن متین هم رفت و نقاشی کشید
برنده هم شد...
کتاب قصه و مداد
اینم اثر هنری متین پیکاسو...
بعله یه همچین پسری دارم من....
روزپانزدهم
امروز رفتیم جلسه...بازی متین..ناهارمتین:
بقول خودش گوشت توپی...
وبعدهم متین لالا کرد تامن ب کارام برسم ..امشب مهمون دارییم...
مامانم اینا..
خواستم یه تنوعی بدم واس همین براشون پیتزا پزیدم
خداروشکر راضی بودن ..حلیم و سوپ هم بود..جاتون خالی خوش گذشت
روز شانزدهم
امروز صبح بیکاربودیم...شب افطار بیرون بودیم...یعنی با دوستان خانوادگیمون دنگی دونگی پول جمع کرده بودیم و یه افطاری رفتیم بیرون...
باحال بود..خوب بودو خوش گذشت...
متین و دوستان
چکیده ای از افطاری
متین و دوستان نمازگزارش
روزهفدهم
ازبیکاری ازدندونای بچم عکسیدم.....
من که ترم تابستون برنداشتم..هیچم درس ندارم..آخرمردادهم امتحان ندارم
بعععععععععععععععععععله
دندون کرسی پایین سمت چپ متین نیش زده ...
مبارکت باشه مامانم
بچم خیلی اذیت شد...
روزهجدهم
نون خوردن ب سبک متین
امشب یکی از شبهای پرفضیلت قدره و میریم مسجد واس احیا...لیاقت نداشتیم حرم باشیم
رفتیم مسجدمحله که نزدیک باشه..چون تازه ساز بود یک قسمتای خطرناک هم داشت که در حال تکمیل بود..مُردم بس که این متین وروجک منو بشین.پاشو داد
میترسیدم بیفته از پله ها..ناچار دنبالش بودم..اونم مثل اسب عصاری می دوید
وقتی بچم قران سرش گرفته و مثل ابربهار گریه میکنه...مادرت برات بمیره
قبول باشه...مراسم تموم شد..خوب بود بااینکه نصفشو نتونستم دنبال کنم...
روز نوزدهم
صبح اتفاق خاصی نیفتاد..
افطار خونه مادرشوهرم مهمونی بود رفتیم اونجا و بعد رفتیم بیرون..
متین و فرانک در حال بازی
روزبیستم
صبح طبق روال بود...
امشب شب شهادت مولا علی (علیه السلام) هستش که ضمن عرص تسلیت..تقاضادارم بازم همراهم باشین..ممنون
امشب هم دوباره میریم مسجدمحله مون...اولش متین لالابود
وبعدبیدارشدواولش که هله هوله خورد و بعدهم راه افتاد و بازمن دنبالش و در اخرهم چون تو حیاط نشستیم با ریگ و سنگریزه بازی میکرد و نتیجه:
کفشارو پراز سنگریزه کرده بود...
روزبیست و یکم:
شهادت امام علی بود و همه جای شهر و ایران و جهان در عزا و ماتم...
بعدازظهر متین و باباییش رفتن هیئت
قربونتون بشم من عشقایِ من
شب هم افطاری دایی وسطی من دعوت بودیم
روزبیست و دوم:
بدون شرح.................
امشب شب اخر از شبهای قدرِ ...
کاش ظرف دلمونو ب اندازه ی کافی از قشنگی این شبا پرکرده باشیم
امشب رفتیم ی مسجددیگه..خداقبول کنه خوب بود..
وقتی متین جوشن کبیر میخونه..
وقتی متین معجون درست میکنه..شربت +پاپ کرن
روزبیست و سوم
پسرورزشکارمنننننننننن
شب افطاری دعوتیم...اما متین خوابزد شده و یه خورده بداخلاقه..ووو
وقتی متین قهرمیکنه و میره زیرمیز..
روزبیست و چهارم
وقتی متین مهربون من ب اسب کوچولوش آب میده
مصرف بالای متین:
سحری غریبانه من:
همسری نبود خو....
روزبیست و پنجم
رفتیم بیرون....و خونه دوستم اینابودیم که مرغ عشق داشتن..قناری یامرغ عشق..دقیق نمیدونم؟!؟!؟!
اولش ترس..
کم کم
نزدیک و نزدیکتر..
افطار زنونه بود..دوست جون اومد خونه ما...
روزبیست و ششم:
روزبیست و هفتم:
روزقدس...
ب امیدپیروزی مظلومان جهان و برافراشته شدن پرچم صلح تو کل جهان
حرکات موزون متین و امیرعلی توی کوچه بعد از راهپیمایی...
شب افطاری خاله ام اینا...
روز بیست و هشتم:
تبلیغ ماهیتابه آگرینو دیده...جوگرفتتش رفته ماهیتابه رو از تو کابینت آورده میگه مامان بلام ماهی دُلُس کن.
وقتی متین میره تو یخچال و سرقابلمه ی غذا
افطار یکم زولبیا پختم(پزیدم...) اما قیافه ش جالب نشد و یه خورده هم حلوا...
روزبیست و نهم
وقتی متین توسط بابایی هنرمندش اصلاح میشود...
خداروشکر بخیرگذشت
روز سی ام
تموم شددددددددددددد
بهمین زودی...ماه مبارک تموم شد...
افطارخونه عزیزاینا بودیم...شب رفتیم بیرون...
و
عیدتون مبارک
ان شالله سال بعدهم توفیق مهمون شدن ماه خدارو داشته باشیم
مرسی که تا آخرباهامون همراه بودین خسته هم نباشین واقعا پست خیلی درازی شد شرمنده....
ایام تعطیلات رو هم تو پست بعدی ب محضرشریفتون عرض میکنم
ممنون دوست جونیهای من