آذر و ااواخرش...
سلام علیکم
سلامنلیکم
سلام علیکم
سلامنلیکم...درری رییی
درری رریییی
خخخخخخ
سلام بهمگی بلاخره اومدم...خوش اومدم نه؟
چ خبراااااا
من چ خبرررر...اووه اوه نگوووو
نمیدونم از کجا بگم...
*********
از رو عکسام اینطوری استنباط میشه ک از بعد تولد متین نیومدم و تقریب بعدش میشه ایام اربعینو شهادت امام را...
میریم ب روایت تصویر داشته باشیِِِم....
متین و ستایش در حال اسب سواری....
روزای هیئت...
شهادت امام رضا...
جاتون خالی بووود....
ماشالا ب جمعیت از همه کشور بودن...هییت ها و دستجات زنجیر زن از جون مایه میذاشتن ...مسیر طولانی ای رو ب عشق مولا پیاده رفتند..
اینم پسر من ک کلی زنجیر زد مردونه هاااا...سوژه شده بود انقد ازش عسک گرفتن ..خخخ
ولی خودم نتونستم عکس بگیرم خیلی شلوغ بود...
حالا اگه پیدا کردم میذارم...
***
خوب دوستای گلم..ازاینجاا ب بعدو با گوشی اومدم و مشخصه ک نمیشه عکس بذارم..ب بزرگی خودتون ببخشید.. نمیدونم چرا کامپیوتر م هنگیده و نمیتونم با کامی خدمت برسم...
القصه...
مراسمات و روزهای عزاداری هم تموم شد..
تو این روزها فرزین پسرعمه هم از تهران اومدن تا مراسم شهادت امام رصارو کنار حرم باشن.. خیلی خوب بود و کلی با فرزین کیف کردندی بعله...
عکسم میذارم ایشالا.کلی عکس دارم عاخه...
ای خداااااا
خیلی دوستتون دارم..
راستی عکسای اتلیه رو هم گرفتم... کلی عکس دارم :((
اخرای دی هم ک خورد ب امتحاناتم کلا درگیر شدم...و مسئله ای ک ذهن منو خیلی مشغول کرده بود....بماند برای پست بعدددد...
بووووس