ماجرای ما 3 تا...
سلام دوستان گلم.
..حال دلتون که خوبه.. ان شالله....
بدون مقدمه میرم سراغ اصل مطلب...
عاغا جریان از اونجا شروع شد که ما هوس کردیم موهای بچمونو بکوتاهیم ینی کوتاه کنیم....
بعله ...ماهم طی عملیاتی غافلگیرانه کله صبح ساعت10پاشدیم رفتیم ب سمت ارایشگاه...
همونطور که گفته بودم..از اونجایی که همسری کباده ی ارایشگری هم میکشه*.ادعا داشت که خودم موهاشو کوتاه میکنم..خو منم میدونم بلده..ولی ارایشگاه امکاناتش بیشتره..میدونین ک چی میگم
خلاصه..یواشکی و بدون هماهنگی رفتیم که دست از پا درازتر برگشتیم...
متین افتاده بود رو دنده لج ..نمیدونم چش بود انقد گریه کرد که اقاهه گف اینو نمیشه اصلاحش کرد...
من میگم باباش حتما یادش داده نه؟شماچی میگین؟
القصه..از مغازه اول اومدیم بیرون واسش خرت و پرت خریدم بخوره..رفتیم مغازه دوم...
اونجاهم
برگشتیم سمت خونه...هواهم خوب بود..ماشین نبرده بودم واس همین با اتوبوس برگشتیم..تو راه بهش گفتم باهات قهرم و کلی تهدیدو گزینه روی میزو...یهو گفت مامان بریم آیشگاه...بعله مذاکره جواب داد.
منم کلی ذوقیدم زودی پریدم بیرون رفتیم سلمونی سوم....عاغا رفتن همانا وشروع شدن جیغ جیغ متین همانا
نشد دیگه..باز چقد منتظر اتوبوس موندیم بماند...تا 1 علاف بودیم...
اومدیم خونه..جریانو واس همسری گفتم..اونم از خدا خواسته بادی ب غبغب انداخت و گفت خودم موهاشو کوتاه میکنم...دیگه منم راضی ام ب رضای خدا...
اینم از جریانات بعدش
متین اماده برای کوتاهی...
قبل از عملیات
حین عملیات:
درحال لمباندن که حواسش پرت شه اذیت نکنه شوورم دستش خط بخوره...
وسطای کاربودکه...نق نق شروع شدودرنهایت کاردرنیمه های راه رهاشد...
عاغا برای راضی کردنش چ کارها که نکردیم گیسوان منو گرف لای قیچی..زلفان باباشو همچنین...اما قانع نشد دوباره برمرکب بنشیند و اصلاح کامل کند....
داستان داریم ما....
این جریان گذشت تا 2 شب بعد و دوباره همین اش و همین کاسه...
و اینبار ازفیلم عروسی مون مدد گرفتیمجواب داد بعله...
..اخماتو بخولم...
ودرنهایت..حموم....
واینم آخر عملیات...
مادددددددددددددددددر ب فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
تموم شد..
البته هنو " اقچی بده " گفتن متین ادامه دارد...