*متین عســ♥ـــلی**متین عســ♥ـــلی*، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
داداش یاسینداداش یاسین، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

•●✿ღعشقم *متین*ღ✿●•

آیا خرید؟؟؟؟

1392/11/12 18:33
444 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خواهر...ماکه شانس نداریم یه شب همسر جونی زود اومد... خواستیم بریم خرید یه گشتی هم تو خیابونا بزنیم...

ای بابا...داستانی داشتیما...ولی از حق نگذرم بدک نبودنیشخند

قصدکردیم برویم و محیای رفتن شدیم...در راه عالیجناب متین لالا فرمودند

متین لالا

بعللللللللللله

 

بعداز رسیدن.عالیجناب از لالا برمیخیزندو تقاضای اب کرده و بعدازتناول مقداری پاپ کرن رضایت میدهند که ما در رکابشان در چند پاساژ مورد نظرخود قدم بزنیم...

اما دقایقی نگذشته که ابراز گشنگی کرده و بهانه گیر میشود....به او میگوییم :مغازه هارو ببین قشنگه!؟! در حالیکه هوارمیزند میگوید:...اااااا.نه اشنگ(قشنگ) نیست ....  اشته(زشته)  اشنگ نیس...اااا..نه..ااااا

حالا بگرد یه مغازه پیدا کن...قحط افتاده بود...واللا....

خلاصه... بالاخره یک قنادی یافتیم و رفتیم مقداری کیک و شیرینی برای عالیجناب خریدیم و ایشان اینطوری با کله میرفتن تو شیرینی....

شیرینی خورون

تا جایی که توانست میل فرمودند...

حالا هم از عکاسی اینجانب ابراز ناخرسندی می نومایند

عکس نمیخوام

ماهم کم نمی اوریم اصولا

بله

در یکی از حجره ها اکواریوم یافتی مهربان من

بوسه بر ماهی ها....

 

بوسه

به راه رفتن ادامه میدهیم تا جایی که اقا میفرماین....wc دارم....

حال چه کنیم؟

اهان...wcیافتیم....

باز ادامه میدهیم..خوبست خریدمان را کرده ایم....ای وای ساعتی بعد باز هم نیاز به wc احساس میشود اما حالا چه کنیم؟

اما انگار نیاز توهمی بیش نبوده چون دیگر اظهار ناراحتی نمی نوماید....

گفتیم حال که بیرون امده ایم به پابوس امام رضا هم مشرف شویم...سر اتول را کج کردیم و جایتان سبز روانه حرم شدیم...به وضوخانه رفتیم..متین خان را تشویق به اجابت مزاج نمودم دیدم سر باز میزند..شک کردم تنبانش را بازدید نمودم دیدم بعله...ای دل غافل....خرابکاری...پس بگو چرا ساکته صداش در نمیاد....

با هزار مکافات اقدام به تعویض شورت و شلوار نموده و شستشو در هوای سرد انجام پذیرفت...کلی هم به عالیجناب توپیدیم..

(.آخه سابقه نداشته از وقتی از پوشک جدا شده مرتب اعلام میکنه نیازش رو..اما شانس من.)

بالا خره تعویض صورت گرفت و در هوای بس ناجوانمردانه سرد مشرف شدیم

الحمدلله در حرم در کمال ارامش برخورد نومود...خوشحال میگفت:سلام عیی رضا(امام رضا)

کلا حرمو دوس داره متین خان جان....

ایشالله اقا خوودش به شما کوچولوها عنایت کنه الهی.....

زیارتت مقبول مرد کوچک...

متین:عکس نگیر...

من:نیشخند

اینم اخرش

این هم یک روز پر ماجرای ماااااتا...

 

عاشقتتتونم

 

 آیا نظر نمیگذاری ؟آیا......

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان ایمان
12 بهمن 92 22:10
سلام عزیزم وای ماشالله چه پسر نازی دارین خدا حفظش کنه مامانی جون ممنون که بهمون سر زدی خوشحال شدیمممممم درضمن زیارتون هم قبوللللللللللل موافقی لینک کنیم
•♥مامان متین♥•
پاسخ
شلام مرسی نظرلطفتهقربونتدعاتون کردیم شدیدا موافقم
مامان پرنيان
13 بهمن 92 9:22
سلام عزيز دلم . قربون اين پسر خوشگل ماشالا چه بزرگ شده . دوست جونم خيلي براي من دعاكن دلم براي امام رضا خيلي تنگه خوش به سعادت شما كه بهش نزديكيد. دلم امام رضا خواست
•♥مامان متین♥•
پاسخ
سلام قربونت عزیزم خدانکنه خانومی....اتفاقا واس همتون دعاکردم دوستای گلم...متین رو پیچوندم باباباییش رفت جات خالی تنها رفتم زیارتایشالا قسمت شمام بشه
مائده
13 بهمن 92 13:26
گلم من شمارو لینک کردم اگه دوستداشتی شما هم منو لینک کن
•♥مامان متین♥•
پاسخ
100در100موافقم کارخوبی کردی جیجری
ترنم
13 بهمن 92 13:59
سلام مامان متین ای جونم چه پسمل خوشگلی داری با اجازه ماچش کنیم خدا واست حفظش کنه باورتون نمیشه یکی از آشناهای شوهرم همین که فهمید من باردارم اقدام به بار دار شدن کرد و تو این سه ماه چقدر ناراحت بود از اینکه بار دار نیست باور کن از ته دل براش دعا کردم دیشب زنگ زدن گفتن بار دار شده خیلی براش خوشحال شدم آخه نمیدونی چه جوری با حسرت نگام میکرد ممنون که به من سر زدی بازم بیا خوشحال میشم
•♥مامان متین♥•
پاسخ
سلام عزیزدلم..نظرلطفته خانومیچه جالبه عجب زود هم گرفتهمبارکش باشه... قربونت حتما میام..مواظب جوجو و خودت باش مامان مهربون اینده
خاله ی ادریس :)
13 بهمن 92 15:18
واااای عزیز دلم لبت چرا شکلاتیه خخخخخ
توت فرنگی (مامان علیرضا)
13 بهمن 92 18:55
سلام عزیزم ماشاالله چه نازه پسرت انشلله همیشه به گردش چشم حتما لینک می کنمت عزیزم الان
•♥مامان متین♥•
پاسخ
سلام مرسی نظرلطفته عشیشمشماهم ایشالامنم لینکیدم
مامان بهار،مهرنگار
13 بهمن 92 20:39
الهی.مثل منه عاشق شیرینی هستم.قبول باشه آقا پسره
•♥مامان متین♥•
پاسخ
اره بابا چی که دوس نداره فنچ کوچولوی خونمون
مامان رویا
14 بهمن 92 8:40
سلاااا خیلی باحالی که تو اون دردسرها عکس میگیریا من بودم گریه میکردم ههههههههههههههه ایشالله همیشه دل شاد و لبت خندون بیایی وبلاگم خوشحال میشم
مامان محمدرهام جون
14 بهمن 92 19:06
ای جااااااااااااااان عزیزم چه روزپرخاطره ای برات ساخته مامانیکلی ازدست متین خان جان ونوشته های شما خندیدم. ماشالله به این ماهپسر
•♥مامان متین♥•
پاسخ
یه چی میگم یه چی میشنفی همیشه بخندی عشیشم جوجورو ببوس
شاه نی نی
15 بهمن 92 0:13
جالب بود خدا حفظش کنه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
15 بهمن 92 2:47
چقدر خاطراتت تو زیبا نوشتی
•♥مامان متین♥•
پاسخ
ممنون نظرلطفته
افسانه(مامان فاطمه)
15 بهمن 92 19:21
امان از این بچه ها که بیرون رفتن باهاشون مکافاتیه واسه خودش امان امان از جیییییییییییییییییییییییییییش کردن بی موقع
مامان ملینا
19 بهمن 92 10:32
سلام متین خان،زیارتت قبول ، مادر جان چه روزی داشتی در رکاب این وروجک. همیشه خوش باشید عزیزم
•♥مامان متین♥•
پاسخ
سلام خاله ژونم دعاکردم عجب روزیممنون همچنین شما
مامان گلشيد
19 بهمن 92 11:56
خدا صبرت بده خواهر چه روزي داشتي امان از اين بچه ها
•♥مامان متین♥•
پاسخ
واقعا صبر میخواد
مریم
28 بهمن 92 19:35
زیارت قبول خانم................. متین جون آخه الان چه موقعه خوابه؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا بهتون صبر بده عکساتونم مثله همیشه قشنگ و دوست داشتنیه........
•♥مامان متین♥•
پاسخ
قبول حق مریم جونی سلامت باشی ما صبرمون زیاده.... چشات قشنگ میبینه